قصه پر غصّه من این گونه بود بعنی عشق طناب دار من شد اما او هرگز ندانست.......

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

قصه پر غصّه

من این گونه بود

بعنی عشق طناب دار من شد

اما او هرگز ندانست.......

ای کاش دلت از   دل تنگم    خبری   داشت

یا ناله من در دل   سنگت   اثری   داشت

شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت

 به  گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت

از همه گذشتم به خاطر تو

چشمانم  ، غرق در اشکهایم....

آن یار که عهد دوستداری به شکست

می رفت و منش گرفته دامن در دست

میگفت که بعد از این به خوابم   بینی

 پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست

از همه گذشتم به خاطر تو

چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو

دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو

گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ،

وفادار بمانم و عشقم را به تو ثابت کنم

گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری  

تا نفس دارم با تو بمانم

روزها گذشت... روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت

من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!

درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ،

عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و

همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!

روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ،

قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ،


نمیدانم چرا تو آمدی و مرا شکستی ،

من که نکرده بودم گناه!

تو لایقم نبودی ، حالا دیگر بی ارزشتر از آنی که حتی

لحظه ای به تو فکر کنم ،

برو که نمیخواهم فکرم را حتی با خیال بی خیالی تو خراب کنم!

این را نوشتم نه به خاطر اینکه به یادت هستم ،

خواستم بگویم که بدون تو اینک خوشبخترین عالم هستم

خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی  

یک تارموی او را هم با یکی مثل تو عوض نمیکنم،

تمام دنیا را به من بدهند او را ترک نمیکنم،

او جایش تا ابد در قلب من است ،

هیچگاه به عشقش شک نمیکنم ....

یک روز میرسد قلبت را میشکنند ،

تنها میمانی ، پشیمان میشوی ،

در به در کوچه و خیابان میشوی

و در حسرت روزهای با من بودن میمیری

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده

،

بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ....

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ....

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد...

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ،

انگار دیگر دنیای من بن بست شده ،

راهی ندارم برای فرار از غمهایم...

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم،

کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،

دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ....

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ،

تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام

،

تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام....

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ،

هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،

اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس

آشنا نمیکنم....

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و

شکسته پس بگیرم،

تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ،

دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی

فکر و خیال بخوابم...

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ،

هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،

حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی....

گرچه از همان روز اول میخواستمت ،

گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی

میخواهمت ،

اما دیگر مهم نیست بودنت ،

چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ،

دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ،

این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ،

هنوز هم دلت نیامده و خیالت ،

خیال مرا پریشان کرده ....

....

او رفت و مرا در فکری بس عظیم باقی گذاشت..

بارها از خود پرسیدم که کجای کارم اشتباه بود؟؟؟؟!!!!!

 دلبستن به او، امید لحظه های بودنم

خدا لااقل تو به من بگو کجای کارم اشتباه بود؟

آیا دوست داشتن انسانی دل فریب

اشتباهم بود..

 آری به او اعتماد کردم به کسی

که زبانش با دلش یکی نبود

زبانش که حرف دلش را نمیزد

و من او را به خاطر اعتماد بی

حد و اندازه ای که به او داشتم

در تک تک لحظه هایم که با هیچ کس تقسیم

نکرده بودم شریک کردم

 آری با او عشق را تجربه کردم

با یادش زیستم ولی بی او خواهم مرد....

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 30 دی 1395 | 2:55 بعد از ظهر | نویسنده : افشین تهرانی .نویسندگان |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.